یک شب دم کرده وخاک....
رنگ رخ باخته است
باد -نوباوه ی ابر-از بر کوه
سوی من تاخته است
هست شب همچو ورم کرده تنی گرم در استاده هوا
هم از این روست نمیبیند اگر گمشده ای راهش را....
به دل سوخته ی من ماند...
به دلم که میسوزد از هیبت تب
هست شب ...آری شب!!!
+عازم تهرانم دعا میخوام دوستان کارم گیر پیدا کرده
+این شهر را دوست ندارم...
داروگ...